کد مطلب:60807 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:320

اخلاق و سیاست در یونان باستان















در یك بینش كلی راجع به یونان باستان می توان گفت: خداوندان اندیشه سیاسی آن عصر ، سیاست را بر پایه اخلاق بنا كردند ، برای نمونه سقراط بر این باور بود كه دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز ، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد. شاگرد وی افلاطون در كتاب «جمهوریت» حكومت ها را با معیار اخلاقیات محك می زند. افلاطون معتقد است هدف حكمران باید معطوف به خوشبختی و سلامت اخلاقی جامعه باشد و از نظر او سعادت به نحو آشكاری با اخلاق بستگی دارد.[1] و ارسطو نیز به تبع استاد خود در كتاب اخلاق نیكوماخوس ، اخلاق را به عنوان مدخلی بر سیاست قرار می دهد و پیوند میان این دو مقوله بستر تفكر فلسفی او را شكل می دهد. ارسطو ، اداره شهر را مبتنی بر اخلاق دانسته و عمل مطابق عقل را مبنای عمل اخلاقی می داند. به عبارت دیگر در بینش ارسطویی موضوع اخلاق تصمیم عقلانی درباره اموری است كه به ما بستگی داشته و ما قادر به تحقیق آن هستیم.[2] در اندیشه ارسطو ، سعادت تنها در زندگی مدنی تحقق یافته و این زندگی جز با عمل به فضیلت كه موضوع بحث اخلاق است قابل وصول نیست. لذا مفهوم سعادت از مجرای اخلاق و در عرصه مطلوب ترین نظام سیاسی مطرح می شود. بنابراین وی جامعه ای را سیاسی می داند كه اخلاقی باشد. تعبیر وی چنین است: «جامعه سیاسی باید فضیلت را پاس بدارد»[3] در نتیجه ذهن متفكران و فلاسفه باستان معطوف به این عرصه از اندیشه بوده و آنان دنبال چاره جویی و ارائه الگوی نظری در این باره بودند.









    1. كائتانو موسكا و گاستون بوتو «تاریخ عقاید و مكتب های سیاسی از عهد باستان تا امروز» ، ترجمه حسین شهیدزاده ، تهران انتشارات مروارید ، 1370 ، ص51.
    2. ارسطو ، «اخلاق نیكوماخوس» ، ترجمه محمد حسن لطفی ، تهران ، نشر طرح نو ، 1378 ، ص70.
    3. ارسطو ، «سیاست» ، ترجمه دكتر حمید عنایت ، تهران ، انتشارات خوارزمی ، 1364 ، ص124.